دیوانه ی خموش به عاقل، برابرست

دیوانه ی خموش به عاقل، برابرست
دریای آرمیده به ساحل، برابرست

در وصل و هجر سوختگان گریه می‌کنند
از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست

دست از طلب مدار که دارد طریق عشق
از پافتادنی، که به منزل برابرست

گردی که خیزد از قدم رهروان عشق
با سرمه ی سیاهیِ منزل، برابرست

دلگیر نیستم که دل از دست داده‌ام
دلجویی حبیب، به صد دل، برابرست

صائب ز دل به دیده ی خونبار صلح کن
یک قطره اشک گرم، به صد دل برابرست


👤 صائب تبریزی
دیدگاه ها (۰)

از استادی پرسیدند:آیا قلبی که شکسته باز میتواند عاشق شود؟است...

درد و بَلات به جونم، همه‌ی جونم!

بی بهانه #سلام

کمی باز بگذار پنجره را

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط